زندگی
عمر مکلف شدنش به سال نمیرسد.
جـانماز یاسی رنگش را کنار جـانمازم پهن میکند.
چادر گلدارش را بر سر میاندازد و کنارم میایستد. به قائدهی یک وجـب تا سرِ شـانهام فاصله دارد. قامت میبندد.
نمازش با نمازم تمام میشود.
بی آنکه سر بچرخاند، دست توی جانمازش میبرد. تسبیح پر از رنگش را برمیدارد. لبهاش میجنبد.
سایهی بلندش روی سرم افتادهاست.
الله، نمازم را به مصاحبتِ نماز او میپذیرد؟
حسرت یک نماز با مصاحبت فرشتگان کوچک به دلم مونده ! خوش به سعادت شما
ممنونم