پس از مرگ

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

نیمه‌شب است و ساعت دیواری، روی ساعت شش و چهل و پنج دقیقه توقف کرده‌است.

و من می‌اندیشم؛

به لحظه‌ای که زمان برای من تمام می‌شود.

باید تنها برای او و در راه او ، دل متأثر گردد.

خدا از همه‌کس، بر همه‌کس مهربان‌تر و داناتر است.

و من فقط باید انجام دهم، آنچه که وظیفه است.

به زودی پرده از روی حقیقت کنار می‌رود و من یا لبخند بر لب می‌نشانم، یا دندان بر لب می‌گیرم.

این‌جا دنیا است و

من یاد نمازخانه‌ای در بین راه می‌افتم که از ترس سوسک مرده‌ای افتاده در کنار در، سریع نماز را تمام کردم و در دل خوشحال بودم که چه خوب که نمازِ در سفر شکسته است.

به زودی به خانه برمی‌گردم. آن‌جا نه خبری از هجران است و نه غم گم‌گشتگی.

آن‌جا را دوست دارم. آن‌جا خانه‌ی من است.

 

 


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها