سازنده لبخند!
داغِ مـادر ولی پدر را کشـت
همه مویش سپید شد پدرم
مسجـد کوفـه تیغ خورد اما
در مدینـه شـهید شـد پدرم
پدرم خاطرات تلخی داشت
قصّـه ی آتش و در و دیوار
قصّـه ی کوچه بنی هاشـم
قصّـه ی تلخ سینه و مسمار
شما مرا پدر باشید؟! من که… من که شباهتی به مـادر ندارم!
میخواهم از اعمالم دور باشم♥؛ لیک…لیک او آفریدهی من است و تجلّیِ من! تصویری کریه از من،در آیینهی وجود! اگرنمیخواهمش… اگر نمیخواهمش، باید نَبـاشم. این منْ نبـاشم!
باید بشوم دخترِ شما. شبیهِ مـادر!
شما عاشقِ مـادر بودید.
هر چه، رنگ و بویی هر چند اندک از مـادر داشته باشد،
هر چه… هر که، شما را یاد مـادر بیندازد،
روی لبـان شما لبخند میسـازد.
آه!
هر چند… چشمِ شـما به اشـک مینشیند.
والله إنّی أحبک
♥وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا
و آرزو میکند میان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانیِ زیادی باشد.
+بروزرسانی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان…
سلام…
سلام. ممنون