آزاد مرد!
تمام هفتاد و دو تن سرشار از یک عالَم حرفند. یعنی در واقع حرف ندارند.
وقتی وصفشان را می خوانی، می خواهی یک قطار حرف ردیف کنی و از آن ها بگویی. اما پا که توی گود می گذاری پا پس می کشی.نه! این کار من نیست.
چقدر دورم از آنها و چقدر دوستشان دارم.
حُر بن یزید ریاحی.
هر چه می گردم زندگی نامه ای پیدا نمی کنم. انگار آن جا متولد می شود که سر خم می کند جلوی اربابش حسین.
فقط این را می دانم. حر، حر بود. همان دم که از مادر زاده شد و صدای گریه اش گوش مادر را پر کرد.
تهانی لکِ
و
حالا فرزندت آزاد مرد نامیده شد. چه در دنیا و چه در آخرت!