شلمغانی
شَلمغانی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام بود. بعدها مقرب جناب حسینبنروح نوبختی شد؛
تا اینکه امور جدیدی را وارد دین کرد.
حسینبنروح گفت که تمام حرفهای شلمغانی کفر و الحاد به خداوند است. گفت که حرفهایش را نپذیرید.
گفت او را لعن کنید؛ اما خیلیها نپذیرفتند.
گفتند او از یاران امام حسن عسکری بوده است. از شیعیان خالص بودهاست. مگر می شود او حرفی نامربوط بزند. به طور حتم چیزی میداند که ما نمیدانیم. خودش گفتهاست این حرفهای من سرّی از اسرار امام و خداوند است.
تا جایی که ادعای نیابت امام زمان علیه السلام کرد. بعدتر خود را روح القدس نامید و از حلول روح خداوندی در خودش سخن راند.
امام زمان علیهالسلام توقیعی مبنی بر لعن و طرد شلمغانی به حسینبنروح داد؛ تا مردم بپذیرند که او شخصی کذّاب و منحرف است.
اکنون در غیبت کبری، یتیم آل محمد چشم به پرچمهایی دوختهاست که به نام نیابت و کمک به امام زمان به اهتزاز درآمده است.
شاید در بیان، ادعای خدایی نمیکنند؛ لیک هر روز، حکمی تازه میدهند و به دین، رنگ و بویی تازه میدهند.
این دین بوی نا میدهد.
این دین، دینِ اسلام است؟
به تأسی از آقایِ عبدالمطلب عزیز، که کعبه را خانهی خدا نامید و کعبه را به صاحبش سپرد، میگویم
یا الهی! این دین توست و تو خود حافظ و نگهبان آنی.
اما من… من، با مسلمانی خویش چه کنم؟