خراب آباد

هبوط کرد. به خراب‌آبادی که گرسنگی داشت. تشنگی داشت. گرما زدگی داشت. غم داشت. برای صعود، هبوط لازم بود. با القای کلمات، او آسـْمانی شده بود. باید هبوط می‌کرد. باید از آن بهشت دل می‌کند. باید سختی می‌کشید تا می‌رسید به جنت بل رِضْوان من اللَّه. نه آن بهشت لایق ادامه مطلب…

وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ

دوری از بهشت! دوری از حــوا! آدم علیه‌السلام در بیابانی خشک و بدون گیاه، از غمِ این فِراق، فغان سرداد. مَلَک مأمور، برایش خواند: «…إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً…»؛ پرسید: «حـال باز می‌خواهی در آسمان‌ها باشی؟» دلش آرام گرفت؛ به بودنِ در دار تزاحمِ قوه‌ی غضب و شهوت که ثمره‌اش ادامه مطلب…

سکوت!

_نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه! این جمله را علی‌ بن‌ ابی‌ طالبِ  تازه داماد، در جوابِ پدر همسرش، رسول‌ الله فرمود؛ وقتی که پرسید: اهلت را چگونه یافتی؟ آن هنگام که تمام مجاهدت مولا علی علیه‌السلام زنده ماندن دین پسرعمش رسول الله بود؛ زهرای اطهر در بین در و دیوار، ادامه مطلب…

شلمغانی

شَلمغانی از یاران امام حسن عسکری علیه ­السلام بود.  بعدها مقرب جناب حسین‌بن‌روح نوبختی شد؛ تا این­که امور جدیدی را وارد دین کرد.  حسین‌بن‌روح گفت که تمام حرف‌­های شلمغانی کفر و الحاد به خداوند است. گفت که حرف­‌هایش را نپذیرید. گفت او را لعن کنید؛ اما خیلی­‌ها نپذیرفتند. گفتند او ادامه مطلب…