روی شونه هاش چکیدم.

هر چه نگاه می کنم اشک های دلم تمام نمی شود. او که عکس را دید گفت: «حالا به هم رسیده اند.» «کجـا؟» «توی بهشتــ!»   اما دل این مادر، وقت جدایی هزار تکه شد. هر چه کرد نتوانست به هم بچسباند این تکه های خونین را. گاهی خندید به ادامه مطلب…

عصاره

انگشتم به اولین دکمه ی کیبورد که خورد، آسمان غرید. چند قطره باران کف حیاط افتاد.موسی کو تقی پف کرده و نشسته روی داربستِ پیچ امین الدوله.   گُل را دوست دارم و اولویتم برای انتخاب، عطر گل است. بوی پیچ امین الدوله از خود فارغت می کند، یا بهارنارنج، ادامه مطلب…

الگو

«مثل منی، بیعت نمی کند با مثل یزید.» باید چون او شوم. لیکن آیینه ای که جیوه کنجش ریخته، میانش ترک خورده است و گردِ هوس رویش نشسته‌است؟! آینه و دود! منِ کج و معوج چه کنم؟ در پسِ ناامیدی روی می گردانم… حیرت زده … زیباست ؛ چونان بدر ادامه مطلب…

حقیقت

این روزها این دعا ذکرم شده است؛  گاه در قنوت نماز، بعد از سلام نماز، وقت جارو کردن خانه، کنار گاز و قابلمه ی غذا؛ کفگیر به دست، هنگام شستن ظرف ها، وقت رد شدن از خیابان، قبل از خواب…   چقدر بدان محتاجم در ته این چاه ظلمت! خدا می ادامه مطلب…