روی شونه هاش چکیدم.
هر چه نگاه می کنم اشک های دلم تمام نمی شود. او که عکس را دید گفت: «حالا به هم رسیده اند.» «کجـا؟» «توی بهشتــ!» اما دل این مادر، وقت جدایی هزار تکه شد. هر چه کرد نتوانست به هم بچسباند این تکه های خونین را. گاهی خندید به ادامه مطلب…