گربه فلج
گربهای بود از دو پا فلج. و به مهربانی مادرِ خـانه، گوشهی حیاط خانه زندگی میکرد. بعد از ظهرها، صدای بقیهی گربهها از روی پشت بامها راهی حیاط خانه میشد. گربه با کمک دو دست، جور پاهای بیجانش را میکشید و کشانکشان تا میانهی حیاط میرفت. جواب صدای دیگر گربهها ادامه مطلب…