کتاب خوانی!
دكارت حكيم معروف فرانسوى پس از آنكه يك سلسله مقالات منتشر كرد، صيت
شهرتش همه جا پيچيد و سخنان تازه اش مورد تحسين و اعجاب همگان قرار گرفت.
يكى از كسانى كه مقالات وى را خوانده بود و بدان ها اعجاب داشت ، خيال كرد كه دكارت بر گنجينه اى از
نسخه ها و كتاب ها دست يافته و معلومات خويش را از آنجا به دست آورده است.
به ملاقات وى رفت و از وى تقاضا كرد كتابخانه اش را به او ارائه دهد.
دكارت او را به محوّطه اى كه در آنجا جسد گوساله اى را تشريح كرده بود
راهنمايى كرد و آن گوساله را به او نشان داد و گفت اين است كتابخانه من!
من معلومات خود را از اين كتابها به دست مى آورم
مرحوم سيّد جمال الدّين اسد آبادى مى گفته است:
«عجب است كه بعضى افراد عمرى را پاى چراغ به خواندن كتابها و نوشته هاى
انسانهايى مانند خود صرف مى كنند، امّا يك شب خود همان چراغ را مطالعه
نمى كنند. اگر يك شب كتاب را ببندند و چراغ را مطالعه كنند، معلومات
بيشتر و وسيعترى پيدا مى كنند.»
+مؤید را از کتاب آوردم.
کتابی که بیان یک خاطره ی واقعی دارد.
باید تا می توان فکر را عمیق کرد.
کثرت در کتاب خواندن جز انباشت ادراکات شخص دیگر نیست.
برای هر چیزی حد و مرزی است، تا تعریف حقیقی اش بر آن بار شود.
مثل به اصطلاح کتاب خواری که عاقل بودن و عالم بودن بر او بار نمی شود.
بهترین کارها متعادل ترین آن هاست.