زلفِ سیاهت!
جَعلَ الظُّلمَاتِ والنُّورَ ۖ
سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات
بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح
نورِ قرصِ قمرت، فلقِ سیاهی گیسوانت شد.
اما من در خواب نوشین بامدادانم.
من
به گوشِ جانم یک طنین «أنا المهدی» بدهکارم!
ثُمَّ الَّذِینَ کَفرُوا بِرَبِّهِمْ یَعدِلُونَ