خزان زودرس!

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

به اندازه ی یک نماز مهلت خواستم. امان نداد. تا می توانست بارید. دوباره قامت بستم.

هی بغض فرو خوردم. بین این همه عسر یسری نمی بینم.

امید می دهند با تو بهـار می شود.

بیــا! بگو… با این خزان زود رس چه کنم!


4 1 رای
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها