شوهری جوان

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

زن بر بی تابی شوهر جوانش گریه می کرد. بهترین همسری که می توانست داشته باشد، جواد بن علی بود. همانی که به اجبار پدرِ ام فضل یعنی مأمون، بر سر سفره ی عقدش نشسته بود.

 

ظرف انگور را جلوی شوهرش گذاشت. 

چند دانه انگور از ظرف کم شد.

 جگر شوهرش به سوختن افتاد. 

شوهرش بیشتر از بیست و پنج سال نداشت.

هر چه فکر کرد نتوانست بفهمد چرا انگور زهرآگین را به شوهرش خوراند. او که از جواد بن علی جز خوبی ندیده بود.

و جواد بن علی به یمن پدر ام فضل، در بیست و پنج سال عمر خود طعم فراق پدر، ازدواج با دختری که دوستش نداشت و حصر را چشید. 

جواد بن علی چه سهمی از دنیا برده بود؟ 

هیچ… 

لیک با ام فضل مهربان بود. آنقدر مهربان که بعد از این که به وسوسه ی معتصم یعنی عمویش که بعد از مرگ مأمون خلیفه شده بود، به او زهر خورانید، گریه میکرد.

 


0 0 رای ها
امتیــاز به نوشـته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها