قلب سلیم

منتشرشده توسط مصطفوی در تاریخ

دعا را از حفظ می‌خوانم. یاد او می‌افتم.
روی دوپا، کنارم نشست. دست چروکیده و پیرش را، روی سنگ گذاشت: «داییِ من بود.» به اسم حک شده روی سنگ سیمانی، برای بار چندم نظر انداختم؛ قنبر
«بوجار بود.» نگاهم کرد: «می‌دونی بوجار یعنی چی؟» نگاهم را دزدیدم: «نه.»
«گندما رو باد می‌داد. کاه رو از گندم جدا می‌کرد. یه روز صبح چهارشنبه،  مردای فامیل رو خواست توی خونه‌اش. من خیلی جوون بودم. گفت دیروز که از بوجاری برمی‌گشته، یه مرد جوون رو توی کوچه باغ دیده. می‌گفت خیلی خوش‌ سیما بود. بهش گفته بود که دیگه کاری توی این دنیا نداری. پنج‌شنبه میام می‌برمت. به گمونم عزرائیل بود. اون روز، وصیتاش رو کرد. فرداش تموم کرد.»
باورم نشد؛ اما صحبت با او را دوست داشتم. نگفتم که از مادرم شنیده‌ام که چهل روز بعد از مرگ دخترش؛ یعنی مادرِ مادربزرگم، دق کرد و مرد. شاید هم، حرفش راست باشد. آن روزها که چشم‌ها به هم‌دستی تکنولوژی، آلوده نبوده، گوش‌ها هم همین‌طور. خیال‌ها طاهر بوده و راحت می‌توانسته با عالم بالا ارتباط داشته باشد.کلی فیلم و سریال و عکس و آهنگ و مداحی، رمان و داستان، توی سرش چرخ نمی‌خورده‌است. خیالی خلوت و طاهر.
دلم برای روزهایی که ندیده‌ام، تنگ می‌شود؛ اما یک مرتبه یاد بابا می‌افتم. بابایی که چند نسل بعد از قنبر به دنیا آمده است. یاد سختی‌هایی که کشیده. خاطراتی که با بغض برایم تعریف می‌کرد و من هم کنارش به گریه می‌افتادم. این بار نگاه می‌اندازم روی فرازهای دعا؛ «اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریض…»
سردرگم می‌شوم. سرشت دنیا بر کدام تار و پود است؟ سختی؟ آسانی؟ کَبَد؟ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا ..؟ امتحـان؟ روایات پس از ظهور، چه می‌شود؟ دنیای وعده داده شده‌ی بعد از ظهور، با کدام یک از این آیه‌ها سر سازگاری دارد؟ من چگونه باید عاقبت به خیر شوم؟ نیازمند توشه هستم؛  سختی آن روزها بهتر است و سکوتش… آسایش امروز و آشفتگی‌هایش؟ یا پس از ظهور؟

فقط می‌دانم قلبی که به امانت نزد من است، به شدت بیمار شده است.
یا الهی بعزتک! یا الهی بعزتک! أرِنِی الأشیاء کما هی

حقیقت را به منِ نادان، بفهمان!

 

 


0 0 رای ها
امتیاز
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها