طاق شدن
«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ؛ پس هنگامیکه از کار مهمّی فارغ میشوی به مهمّ دیگری پرداز!»
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ و آنان که از بیهوده رویگردانند.»
این دو آیه مدتی است در گوشه ی ذهنم نور می دهد. نفْسی که امر به بدی ها دارد.
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»
نباید لحظه ای فارغ باشد. وگرنه سرگرم لغوها و بدی ها خواهد شد.
این نفْس، هر نفَس باید مشغول باشد.
این ها را که با خود می گویم احساس خستگی می کنم، حس کم توانی و عجز؛ چنان که قرآن می گوید: «صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا »
سینه ای تنگ و طـاق شده که دیگر طاقت خودش را ندارد. در دنیایی تاریک محبوس است. چندان دریافتی از اطراف خود ندارد. حتی از خریدهای آنلاین هم خسته شده و نمی خواهد حتی در حد چت نیز با کسی هم صحبت شود؛ اما تا چه وقت کارهایش را روی دوش دیگری بیندازد.
تا چه زمانی با وصله های ناجور بر وقت و عمرش زندگی کند.
اگر به سوی مربی ام میل داشته باشم، دقیق سر جایم قرار می گیرم. آن وقت این به کارواداشتنِ نفْس ، برایم خسته کننده نیست. بر روی مدار فطرت، ادغام می شوم … نتیجه اتصال و روشنایی و این یعنی آرامش!
إشرَح صدری یا الهی!