الگو
«مثل منی، بیعت نمی کند با مثل یزید.» باید چون او شوم. لیکن آیینه ای که جیوه کنجش ریخته، میانش ترک خورده است و گردِ هوس رویش نشستهاست؟! آینه و دود! منِ کج و معوج چه کنم؟ در پسِ ناامیدی روی می گردانم… حیرت زده … زیباست ؛ چونان بدر ادامه مطلب…
«مثل منی، بیعت نمی کند با مثل یزید.» باید چون او شوم. لیکن آیینه ای که جیوه کنجش ریخته، میانش ترک خورده است و گردِ هوس رویش نشستهاست؟! آینه و دود! منِ کج و معوج چه کنم؟ در پسِ ناامیدی روی می گردانم… حیرت زده … زیباست ؛ چونان بدر ادامه مطلب…
این روزها این دعا ذکرم شده است؛ گاه در قنوت نماز، بعد از سلام نماز، وقت جارو کردن خانه، کنار گاز و قابلمه ی غذا؛ کفگیر به دست، هنگام شستن ظرف ها، وقت رد شدن از خیابان، قبل از خواب… چقدر بدان محتاجم در ته این چاه ظلمت! خدا می ادامه مطلب…
آقــای من! رویم سیــاه باد! من… در یلدایِ نبودنتان، تنها و تنها به تماشای جهانی که از درد زایشِ نور به خود می پیچد، نشسته ام.
اینجا کجاست چادر خاکی چه می کنی تنها ترین نشانه پاکی چه می کنی اینجا غریبه نیست چرا رو گرفته ای؟ آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟ دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها بانوی قد خمیده زمین می خوری چرا؟ این کودکت چه دیده که هی ادامه مطلب…