آبکوهه محنت!
قلبم یخْ پوشه ای است. درمانش آتشْ بادی است از دره ی جهنم! آنگه جان در گوشه گوشه اش جان می گیرد. آنگه استشمام می کند نکهتی از بهشت را…
قلبم یخْ پوشه ای است. درمانش آتشْ بادی است از دره ی جهنم! آنگه جان در گوشه گوشه اش جان می گیرد. آنگه استشمام می کند نکهتی از بهشت را…
می گویند اگر در حال انتظار بمیری چیزی از دست نداده ای. گویی در هنگام حکومتِ امامت جان داده ای. اما… من که حق و باطل را گم کرده ام چه کنم؟ چشم، برای دیدن، نور می خواهد. گاه در تاریکی، گاه در گرگ و میشیِ هوا و من متحیر ادامه مطلب…